من تنها

امروز اومدم وبمو چک کنم یه پیام دیدم که کلی شکه شدم

اره درسته مهران به وب من سر زده ونظر داده واز من خاسته یه وب براش بسازم تا دلنوشته هاشو اونجا بنویسه

اگه بدونید چقد خوشحال شدم

این بهترین پیام زندگیم بود

هرچند یه مقدار از دستم عصبانی بود بابت نوشت مطالبی که در موردش نوشته بودم(اخه قبلا بهش قول داده بودم که دیگه در موردش چیزی ننویسم) کجاشو دیدین کلی سفارش کرد این پیامو توی وبم نزنم واسه همین سفارششو بجا میارم

اینم متن کامل پیام مهران

سلام میترا خانم

من مهران هستم  نمیدونم چرا با وجود اینکه دفعه قبل از شما خواهش کرده بودم که دیگه در مورد من چیزی توی وب سایتتون ننویسید بازم دارم میبینم اینکارو انجام میدین! میدونم این خبرها رو از کجا اوردین ولی خیلی بیکاری ظاهرا!

روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم تاوان سنگینی رو بابت اولین و شاید اخرین عشقم پس دادم!خیلی راحت زندگی به اون زیبایی رو با این تنهایی عوض کردم!هیچوقت خودمو بابت اتفاقی که برای پدرو مادرم افتاد نمیبخشم چون اگه من اون خریت رو انجام نمیدادم اونا اونروز توی اون جاده لعنتی نبودن که بخاد اون اتفاق براشون بیفته! شاید الان خیلی از اونایی که منو میشناسن به چشم یه دیوونه به من نگاه میکنن ولی اصلا برام مهم نیست!

شاید حالا فهمیده باشید چرا اون روزها به چراغ سبز شما برای دوستی بینمون اعتنایی نمیکردم! اره من از همون روزها عاشق این دختر بودم واسه همین به شما بی تفاوت بودم قصدم اصلا توهین به شما نبود!

الان با اون مهرانی که شما میشناختین خیلی فرق کردم ولی هنوزم همون مهرانم اگر چه یه مدتی توی یه اسایشگاه بستری بودم ولی هنوز عقلم سر جاشه! توی این مدت خیلی بلاها سرم اومده ولی خدا دوسم داشتو هنوزم زنده ام ولی خیلی خسته ام خسته از همه چی و از همه کس! توی این چند وقت که بستری بودم اعتیادمو که حاصل همون عشق بود ترک کردم اما بعید میدونم بتونم پاک بمونم اخه تنها تسکین دردام بود!

بیشتر از این سرتو درد نمیارم خاستم ازت یه خاهشی بکنم ! میتونی مدیریت این وبو به من بدین یا یه وب برام بسازین اخه از وب ساختن چیزی سر در نمیارم میخام حرف دلامو توش بنویسم مثل یه دفتر خاطرات! دلم داره میترکه!

این ایمیلمه:------------------------------

با یه میل یه کمی هم برام توضیح بده چطور با وب کار کنم مرسی

بهم خبر بده

نبینم این پیامو توی وبت بزنی وگرنه ناراحت میشم دارم جدی میگم مرسی فعلا بای

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

سلام خدا من دارم از زمین برات زنگ میزنم

دلای سنگیو خدا امشب برات رنگ میزنم

فکرنکنی زنگ میزنه مزاحم تلفنی

جون خداقطع نکنی منم رفیق زمینی

راستی خدا تو آسمون ستاره ها با هم خوبن؟

اونجا دروغ وحرف زشت ستاره ها آیا میگن؟

امشب دلم گرفته بود خواستم که درد ودل کنم

هر کس به فکر خودشه من با کی درد ودل کنم؟

راستی خدا! زمین هواش دود ودمه

توی دلای آدماش پر از غمه

اون نامه رو دستای من با خواهش دلم نوشت

پست می کنم این نامه رو به آدرس تو در بهشت

راستی خدا ! با ور داری دوستت دارم خیلی زیاد!!!!

از راه دور میبوسمت شاید منو یادت بیاد

قربون تو خدا برم کاری نداری به دلم

شرمندتم که نیمه شب کلی مزاحمت شدم!!!!!!!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

سلام

اینم ادرس وبی که  برای مهران ساختم حالا باید نشست ومنتظر بود مهران میخاد چیا توش بنویسه

http://mehranmahnaz.blogfa.com/

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

گل یا پوچ؟

دستت را باز کن

حسم را تباه مکن

بگذار فقط تصور کنم که در دستانت برایم کمی عشق پنهان است

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

بر لبانم غنچه لبخند پژمرده است
نغمه ام دلگير و افسرده است
نه سرودي؛ نه سروري
نه هماوازي نه شوري
زندگي گويي ز دنيا رخت بر بسته است.
يا که خاک مرده روي شهر پاشيده است.
اين چه آييني؟ چه قانوني؟ چه تدبيري است؟
من از اين آرامش سنگين و صامت عاصيم ديگر
من از اين آهنگ يکسان و مکرر عاصيم ديگر
من سرودي تازه مي خواهم
جنبشي؛ شوري؛ نشاطي، نغمه اي، فريادهايي تازه مي جويم
من به هر آيين و مسلک کو، کسي را از تلاشش باز دارد ياغيم ديگر
من تو را در سينه اميد ديرينسال خواهم کشت
من اميد تازه مي خواهم
افتخاري آسمان گير و بلند آوازه مي خواهم
کرم خاکي نيستم اينک تا بمانم در مخاک خويشتن خاموش!
نيستم شبکور که از خورشيد روشنگر بدوزم چشم
آفتابم من که يکجا، يکزمان ساکت نمي مانم.
با پر زرين خورشيد افق پيماي روح خويش
من تن بکر همه گلهاي وحشي را نوازش مي کنم هر روز
جويبارم من که تصوير هزاران پرده در پيشانيم پيداست
موج بي تابم که بر ساحل صدفهاي پري مي آورم همراه
کرم خاکي نيستم. من آفتابم.
جويبارم، موج بي تابم،
تا به چند اينگونه در يک دخمه بي پرواز ماندن؟
تا به چند اينگونه با صد نغمه بي آواز ماندن؟
شهپر ما آسماني را به زير چنگ پرواز بلندش داشت
آفتابي را به خواري در حريم ريشخندش داشت
گوش سنگين خدا از نغمه شيرين ما پر بود
زانوي نصف النهار از پايکوب پر غرور ما
چو بيد از باد مي لرزيد
اينک آن آواز و پرواز بلند و اين خموشي و زمينگيري؟
اينک آن همبستري با دختر خورشيد
و اين همخوابگي با مادر ظلمت
من هر گز سر به تسليم خدايان هم نخواهم داد،
گردن من زير بار کهکشان هم خم نمي گردد
زندگي يعني تکاپو
زندگي يعني هياهو
زندگي يعني شب نو، روز نو، انديشه نو
زندگي يعني غم نو، حسرت نو، پيشه نو
زندگي بايست سرشار از تکان و تازگي باشد
زندگي بايست در پيچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذيرد
زندگي بايست يک دم "يک نفس حتي"
ز جنبش وا نماند.
گرچه اين جنبش براي مقصدي بيهوده باشد.

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

سلام

وای یه خبر بد در مورد پدرومادر مهران شنیدم البته توی یه وب یکی دیگه خوندم هنوز نمیدونم راسته یا نه

اینو بخونید http://wwwnnn.mihanblog.com/post/10

هرکی خبری داره شما رو خدا خبر بده

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

کسی به داد من نمیرسد مگر خودم که بیداد روزگارم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

آدم ها وقتي از هم دور مي شوند....
که دارند به يکي ديگه نزديک مي شوند....
شک نکن...!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

مرسی از همه بچه ها که به وب من میانو نظر میدن خوشحال میشم که واسم مطلب بفرستین خوشخال میشم توی وبم بذارم مطالب زیباتونو اینو عسل واسه ما فرستاده

میگویند چشمها هرگز دروغ نمیگویند اما من زیباترین دروغها راازچشمان توشنیدم زمانی که میگفتند دوستت دارم......

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

سلام بچه ها

مشتی توی دهن مهرنوش مدیر وب سایت http://mehr1365.blogfa.com دیدید گفتم مهران خیلی گله اینم ادرس چند وب سایت که کلی ازش تعریف میکنن


http://mehranmahnaz.loxblog.com

http://wwwnnn.mihanblog.com

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

من به درماندگی صخره و سنگ

من به آوارگی ابر و نسیم

من به سرگشتگی آهوی دشت

من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است

 که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

تو تماشا کن

که بهاری دیگر

پاورچین پاورچین

از دل تاریکی میگذرد

و تو در خوابی

 پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

به بهاری دیگر

به یاری دیگر

اما برای من

نه بهاری

و نه یاری دیگر


 افسوس

من و تو  دور از هم می پوسیم

غمم از وحشت پوسیدن نیست

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

خواهم مرد

 و غم تو این غم شیرین را

با خود به ابد خواهم برد


+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

با چنگ و دندان من که نه
 

با نگاه تو باز مي شود
گره اي که دلم را به چشمانت بست

.....
باور نمیکنم

خالق نظم دانه های انار

زندگی مرا 
اینگونه بی نظم چیده باشد...
خدایا شفایش بده!!!!!!

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

مگر ارتفاع چشمانت چقدر بود

كه وقتي از آنها افتادم

ديگر نتوانستم بلند شوم
......
دستانم را محكم تر بگیـر ...

من هنوز هم نمی خواهم تو را...

به دسـت خاطرات لعنتی بسپارم

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

برگـرد..
یادت را جا گذاشته ای..
نمی خواهم عـمری به این امید باشـم..

که برای بردنش برمیگردی..

همین حالا بردار و برو...

ارزانی کسانی که لیاقتش را دارند..

یادت را میگویم..

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

 

آنگاه که غرور کسى را له میکنى...

آنگاه که کاخ آرزوهاى کسى را ویران میکنى.....

آنگاه که شمع امید کسى را خاموش میکنى.....

آنگاه که بنده اى را نا دیده مى انگارى....

آنگاه که حتى گوشت را مى بندى تا صداى خورد شدن غرورش را نشنوى....

آنگاه که خدا را میبینى....

 

...خدا را...

 


ولى بنده ى خدا را نادیده مى گیرى....

می خواهم بدانم

دستانت را به سوى کدام آسمان دراز میکنى تا

 براى خوشبختى خودت دعا کنى؟ ؟ ؟ ؟

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

 

وقتی تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد.

 

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

 

سلام

 

من که کلی اشک ریختم شما هم بخونید و براش دعا کنید خیلی گناه داره

wwwnnn.mihanblog.com/post/11

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |

 

چشم اقا مهران مهناز  این تایپیک حذف شد

http://mehr1365.blogfa.com

+نوشته شده در برچسب:,ساعتتوسط میترا | |